مولي زيبا

آگاهي از بارداري

1393/6/30 15:28
نویسنده : شيرين
171 بازدید
اشتراک گذاری

13 مرداد 93 بود كه من و بابا امين تهران را به سمت مشهد ترك كرديم.عمه نسيم ، بهروز عزيز و نيما جون روز جمعه 17 مرداد بليط داشتند براي تورنتو كانادا وما داشتيم براي بدرقه شون مي رفتيم مشهد. روز چهارشنبه 15 مرداد بود كه خونه ي مامان مريم بوديم و كلي هم مهمون داشتند همه آمده بودند كه با عمه نسيم خداحافظي كنند.اون شب بابا امين به همراه عمه نسيم رفتند داروخانه و بي بي چك واسه ي من خريدند.جواب بي بي چك مثبت شد ولي ما به كسي چيزي نگفتيم تا اينكه فردا من و بابا و خاله نگين رفتيم بيمارستان سينا براي آزمايش خون .رفتيم قسمت آي سي يو و آقاي رجايي از همكاراي خوب خاله نگين را آنجا ديديم و همان جا از من آزمايشگاه خون گرفتند و ما تست خون را برديم آزمايشگاه بيمارستان.خانمي كه مسئول آزمايشگاه بود گفت 2 ساعت ديگه جواب حاضر مي شه.قرار شد ما بريم خونه و آقاي رجايي جواب را به ما خبر بدن.ساعت 10.50 روز 5 شنبه 16 مرداد  آقاي رجايي به خونه مامان مريم تماس گرفت و به من بهترين خبر دنيا را داد هيچ موقع تن صداش و جمله اي را كه به من گفت فراموش نمي كنم،آقاي رجايي به من گفت: شيرين خانم مي خواستم اولين نفري باشم كه بهتون تبريك مي شم انشاله زير سايه شما و امين آقا زنذگي خوبي داشته باشه.من و بابا امين كلي همديگرو بقل كرديم و گريه كرديم.خاله نگين هم همينطور.همه خيلي خوشحال شدند.مامان مريم به مامانم تماس گرفتند گفتنند كه سودابه جان داري مادربزرگ مي شي.خلاصه خيلي روز خوبي بود همه خيلي خيلي خوشحال شدند.عزيز مامان تو لحظاتي به زندگي من و بابا امين وارد شدي كه بهترين ممكن بود.بابا حسين و مامان سودابه خيلي خيلي خوشحال شدند از اينكه دارن نوه دار مي شن.وقتي با مامان سودابه  صحبت مي كردم فقط گريه مي كردم از خوشحالي اينكه تو قرار به جمع خونه ي ما گرمي ببخشي.مامان مريم هم خيلي خوشحال بودند رفتن عمه نسيم خيلي واسه همه سخت بود ولي آمدن تو همه چيزو عوض كردو من از اين بابت خيلي خيلي خوشحالم عزيز دلم.

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مولي زيبا می باشد